موضوع اقدامات مربوط به مبارزه با جمهوری اسلامی ما را به روشن ساختن مساله مبهم دیگری نزدیک میکند و آن این امر است که با چه ابزاری؟ مسلم است عده ای با ترس انداختن در دل مردم جامعه را از سوسیالیسم و انقلاب باز میدارند. از جنگ و راه حل های مسالمت آمیز صحبت میکنند و انقلاب را با "خشونت و هرج و مرج" یکی قلمداد میکنند. اما اتفاقات و رخدادهای سیاسی حداقل 5 سال گذشته مشخصا در ایران نشان داد یک راه حل برای تغییر بیشتر وجود ندارد و آن انقلاب است. در تایلند هم مردم چنین نتیجه ای گرفتند. در چین و قرقیزستان٬ در آمریکای جنوبی و حتی در دل خود آمریکا و آلمان این پروسه اجتماعی صد بار بیشتر مورد بحث قرار گرفت. حتی خود نشریات دست راستی لیبرال مانند فیگارو و نیویورک تایمز سالهاست از لیبرالیسم جرات ندارند دفاع بکنند. گهگاه اعتراضاتی میکنند. اما این اعتراضات پیش پا افتاده که در جراید بورژوایی منتشر می شود معمولی است. دفاعی ارتجاعی و عقب ماننده آنهم به شيوه فوکویاما است. میگویند ما هنوز برای سوسیالیسم نضج نیافته ایم. معمول داشتن سوسیالیسم هنوز زود است. انقلابی هم اگر باشد٬ تغییری هم اگر باشد در خود نظام بورژوایی ممکن است. و لذا برای همیشه باید نوکر و چاکر بورژوازی بود .
مارکسیست های سابق مانند حککا هم که ذره ای از معنی دموکراسی چیزی نمی فهمند در روز روشن به نظام سرمایه داری پیوسته اند. شعارهایش را میدهند٬ از حقوق بشر حرف می زنند٬ حکومت انسانی را شعارشان کرده اند. بدون اینکه به سبیل مبارک بیاورند که اینها همان شعارهای سرمایه داری است. این شعارها مترادف جنگ و خونریزی و بمب هاى شصت تنی است. گواه بارز این مسئله هم افغانستان و عراق است. حتی بعضا جریان های مثلا کارگری سندیکا را آلترناتیو رشد امکانات رفاهی برای کارگران میدانند. اما همین امروز در مصاحبه ای کارگری با رادیو فردا خوب پته تشکل های کارگری را روی آب می ریخت و نشان میداد که یک پاپاسی هم برای حقوق کارگر نمی جنگند. خود کارگران این توهم را ندارند که سندیکا قرار است کاری بکند. رهبران اتحادیه تاریخا دنبال تبانی و پول به جیب زدن بودند. از سندیکای ماشین سنگین در آمریکا تا سندیکای قند در روسیه. حتی به ظاهر رادیکال ترین حرکت سندیکالیستی مانند شرکت واحد اصلا شکل مبارزه سندیکایی نبود. یک مبارزه وسیع اجتماعی بود که ربط خاصى به ديدگاههاى سنديکاليستى نداشت. در اسم سندیکا بود اما در باطن همان مبارزه بی تعارف با نظام سرمایه بود که اتفاقا تردیدهای سندیکالیسم به شکستش کشاند. در کیان تایر و لاستیک البرز و ایران خودرو و هرجا که خبری از تشکل قانونى "کارگری" نبود خود کارگران با اتکا به جمع ها و محافل مبارزاتی قدم های جدی تری برداشتند و به بيشتر به اهداف شان رسيدند.
در آن زمانی که ما سندیکالیسم را به نقد کشیدیم چه نعره های وحشیانه ای از طرف بورژوازی علیه تفتیش و جاسوسی بپا نشد! وقتی سرمایه داران کارگران را زیر کنترل می گیرند و تمام زندگی کارگر به تصمیمات آنها و سودجویی و مفتخواریشان بسته است خبری از اعتراض نیست. اما وقتی کمونیستها و کارگران فرمان کنترل کارگری میدهند و کنترل کارگر بر ابزار کارش و نیروی کارش را حقش میدانند اینرا تخیل و اتوپی و جاسوسی و هزار و یک وصله دیگر میزنند .
در رابطه با شورش های شهری اخیر هم همین بلا به سر جنبش اعتراضی مردم آمد. پلاتفرم مشخصی وجود نداشت. سازش و ساخت و پاخت بالایی ها پایینی ها را متوهم میکرد. با ملغمه اى از ناسیونالیسم و مذهب می خواستند صدای اعتراض رحق مردم را خفه کنند. هیچ کجای دنیا هیچ انقلابی بدون ابزار سازمانی پیروز نشده است. کمون پاریس با بحث های شبانه باشگاه های کارگران شروع و به باریگاد سرخ منتهی شد. در انقلاب روسیه در 1905 و 1917 هسته های مخفی انقلابی و کمونيستى سن پترزبورگ نقش رهبری و پتانسیل و نقطه شروع را بازی کرد. در دوره انقلاب 57 در سنندج سازمانهاى توده اى محلات (بنکه ها) پايه اى شد که با راديکاليسم کومله جوش خورد و مجموعا توانستند با جنگ نظامی در مقابل رژیم اسلامی براى دفاع از دستاوردهاى انقلاب بايستند. اگر همان زمان در سال 60 نیرویی سراسرى و متکى به ارداه توده اى کارگران و مردم زحمتکش در تهران و شهرهای دیگر وجود داشت٬ امروز جمهوری اسلامی سر کار نبود. تمرکز سرکوب از بین می رفت و جمهوری اسلامی ساقط شده بود .
اما بعد از سه دهه تجربه هم چنان موانع و توهمات سال 57 هنوز در سطح جامعه موج میزند. این هم دلیل دارد. هیچ چیز بدون دلیل بوجود نمی آید و نمی ماند. اگر قبول کنیم که این شکل مبارزه یک زهر است حتما باید پاد زهری داشته باشد و آن پاد زهر را ما داریم. اما از آن استفاده صحیح نکرده ایم. با سطح اعتراضی که در ایران هست اگر هرجای دیگر دنیا بود تا بحال ده بار انقلاب شده بود. اما انقلاب قبل از هر چیزی شیوه خودش را میخواهد. مسلما در اعتراضات شهری اخیر اگر من هم بودم مجبور میشدم جایی بروم تظاهرات کنم که مردم هستند. چون قبلا پیش بینی نکرده بودم. در یک فاز خود ما تمرکزمان را روی مراکز کارگری گذاشته بودیم. کسی انتظار جنبش سبز و زرد را نداشت. اما میگویم باید همیشه انتظارش را داشته باشیم. انقلاب دیگری در راه است. با وضع موجود انقلاب دوباره توسط نیروهای راست تکه پاره میشود. هزاران گلوله شلیک شد اما یک گلوله پاسخ داده نشد! در همه جای دنیا در یک شورش کوچک حداقل ده ها نیروی پلیس کشته میشوند. چند ساختمان به آتش کشیده میشود. اما این را ما ندیدیم. همه اینها فاکتورهایست که نشان میدهد انقلاب همچنان از ما زحمت و تلاش می طلبد. ارگانهاى انقلابی میتواند قدم اول باشد. به نظرم اگر اینرا نفهمیم بحث سلبی اثباتی منصور حکمت را نفهمیدیم. باید یک کیلومتر از سازمانهای راست حداقل جلو بزنیم. خواست های کمونیست ها همیشه جلوتر بوده اما جایگاه سیاسیشان منزوی تر! این وضع را باید تغییر داد. ارگانهاى انقلابى باید در شهرها و روستاها با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی تشکیل شود. باید هر آدم مبارزی را به هر شکلی که شده متشکل کرد. بدون مبارزه نتیجه ای حاصل نمیشود. شنیده ام عده ای جدیدا میگویند دانشجو یا جوان و کارگر مبارزه سیاسی نمیکنند چون میترسند. این صحت ندارد. مردم محافظه کار نیستند. اینرا راجع به کشوری نمی توانیم بگوییم که در یک شب پمپ بنزینها را آتش زدند. سوالی که امروز جلوی مردم قرار دارد همان سوالیست که جلوی لنین و مردم روسیه بود؛ چه باید کرد؟
برای در هم شکستن جمهوری اسلامی باید قدرت دولتیش را در هم شکست. در این همه مبارزین متفق القولند. قدرت دولتی جمهوری اسلامی با سرکوب و پلیس و شکنجه سر کار است. آیا باید منتظر شد تا بیشتر اعدام شویم؟ آیا باید منتظر شکنجه شدن بیشتری باشیم؟ آیا قرار است خارج از اراده ما اتفاقی بیفتد؟ مسلما نه!
امروز امکان متشکل شدن و بوجود آمدن سازمانهای شهری و روستایی و واحدهای متنوع مبارزه از هر روزی بیشتر است. اینطور نیست که جریانات راست این مسئله را نبینند. اگر ندیده بودند شوی جنبش سبز راه نمی انداختند. اگر ندیده بود میلیون ها دلار خرج صدای آمریکا و رادیو فردا نمیکردند. این آلترناتیو سرنگونی باید صاحب داشته باشد. باید در دست کمونیست ها بیفتد. امروز تنها حزبی که میتواند روی این مسئله خم شود و قابلیت آنرا دارد حزب اتحاد کمونیسم کارگری است . حزبی که به امید و آرزوی های یک نسل گره خورده است. ایکاش آلترناتیوهای بیشتری وجود داشت. اما آلترناتیوهای دیگر همه سناریوی سیاهى را برای مردم خواب دیده اند. همان استثمار کارگران٬ مرسالاری٬ فقر و فلاکت را اعتبار میدهند و بجایش کلمات دهان پرکنی چون لیبرالیسم را تحویل مردم میدهند. مبارزه با جمهوری اسلامی امر آسانی نیست. اما زندگی در جمهوری اسلامی صد بار از صدمات جانی و روانی اش بیشتر است.
در سال 57 محور خاصی وجود نداشت. برنامه ای موجود نبود. اما امروز به لطف کمونیسم کارگری و منصور حکمت هم شکل مبارزه و هم برنامه مبارزه پیش بینی شده است. برنامه یک دنیای بهتر برنامه انقلابى طبقه کارگر براى آزادى است. آلترناتیو کمونیسم کارگری تنها گزینه و ضامن خوشبختی جامعه است. اینرا با عدد و ارقام میتوان نشان داد. اینرا با مقایسه ادبیات ما با سلطنت طلب ها و دو خردادی ها میتوان نشان داد. حتی ذره ای از تغییر وضع مردم صحبت نمیکنند. امرشان این نیست. مشکلشان با جمهوری اسلامی دعوا بر سر حساب بانکی و قدرت است. اما کمونیسم کارگری به قدرت شوراها متکی است. برنامه اش خرد کردن ماشين دولتی بورژوازى و انحلال جامعه طبقاتى است. قرار نیست سیاه را با سفید معاوضه کند . چشم بستن به جریاناتی ارتجاعی نتیجه ای را دارد که امروز میبینیم. حتی گفتند مردم اشتباه میکنند که بر علیه تمامیت جمهوری اسلامی شعار میدهند. در روز روشن جنایات سیستماتیک جمهوری اسلامی را اشتباهات فردی میدانند و میخوانند. اما هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد تمام مشکلات یک سیستم به گردن یک فرد باشد. در بهترین حالت دعوای اینها بر سر صندلی است .
برای کسانی که در اعتراضات اخیر شرکت کردند اگر به مصاحبه ها و مباحثاتشان نگاه کنید از یک خلا سازماندهی حرف میزدند. آن دسته عظیمی که قرار بود جمهوری اسلامی را به پایین بکشند این نتیجه عملی را گرفتند که بدون سازماندهی و سازمان کاری را نمیشود از پیش برد. از شعار دادن گرفته تا حرکتهای اعتراضی یک ناهماهنگی عظیمی وجود داشت. عده ای سعی داشتند مردم را متوهم کنند. عده ای هم سعی داشتند خط خود را بجلو ببرند. تنها در یک مبارزه هماهنگ هست که میشود به نتایج عینی و قابل قبول رسید .
فرق عظیمی که جامعه امروز با سال 57 دارد این است به لطف سه دهه مبارزه کمونیست ها و مارکسیست حزبی برای سازماندهی کردن سرنگونی جمهوری اسلامی وجود دارد. به نظر من نه لیبرالیسم اسلامی٬ نه پوپولیسم شرق زده٬ نه کنتراهای آمریکائی و ژورنالیستهای فاسد هیچ کدام قادر به این کار نیست. تنها گزینه موجود حزب اتحاد کمونیسم کارگری است که با اتکا به تجربه دویست سال مبارزاتی دنیا و کمونیسم منصور حکمت مناسب ترین ابزار این کار است. باید در سطح وسیع عضو این حزب شد. واحدهای این حزب باید در شهرهای مختلف تهران٬ اصفهان٬ اهواز و همه جا تشکیل شود. امری که همین امروز در مراکز کارگری شاهد آن هستیم. جامعه ایران میتواند الگوی مبارزاتی حزب اتحاد کمونیسم کارگری را به آئینه مبارزاتی خود بدل کند و برای همیشه جامعه را از شر کثافاتی چون مذهب٬ خرافات٬ ناسیونالیسم٬ استثمار٬ و بردگى مزدی راحت کند . *